تا کی خسته ای درمانده ای خفته ای تا کی؟
تا کی چشمانت اشک الود قلبت گناه الود روحت زخم الود تا کی؟
تا کی می خواهی بنشینی و دست روی دست بگذاری تا کی؟
برخیز
خورشید صدایت می زند
تا اسمان را فرشته ها فرش کرده اند
ببین گل بر سرت می ریزند
چه کسانی از این راه رفته اند و به روشنی خورشید رسیده اند
برخیز
برخیز و دستانت را به روشنی افتاب برسان
تا اسمان خانه ی خدا راهی نمانده
وقتي موقع امتحاناي خرداد رسيد همه درس مي خوندند
وقتي به اخراي امتحانا رسيديم همه خوشحال بوديم كه تابستون داره مياد
وقتي تموم شدند يه ور دلمون ناراحت كه مي خوايم از دوستامون جدا شيم
يه ور دلمون خوش حـــــــــــال كه از دست درسا راحت شديم
تابستون و اوقات فراقتمون رو با ورزش پر كرديم
شايد با كارهاي هنري
بـــــــــــــــــا بـــــــــــازي كــردن
كلاساي مختلف رفتيم
شايد زديم به در تنبلي و خورديمو خوابيديم
رفتيم سفر
اس ام اس بازي كرديم
تلفن دستمون گرفتيمو همش حرف زديم
براي سال بعدي برنامه ريزي كرديم
و كلـــــــــــــــــــــي كـــــــــــــــــــــــــــــــــــاراي ديــــــــــــــــــــگه
ولي تابستونم داره با همه ي خوشياش تموم ميشه مي دونم ناراحت شدي
من كه دلم مي خواد مث ابر بهار گريه كنم
اميدوارم توي سال تحصيلي بعدي موفق باشيد